پشت نقابِ دلسوزی: وقتی نمی‌دونی داری تیم رو خسته می‌کنی


تا حالا با مدیری کار کردی که ظاهراً حمایتگره، ولی از ایمیل‌هات تا فونت گزارشاتتو بررسی می‌کنه؟
یا شاید خودت الان مدیری هستی که فکر می‌کنی همه‌چی باید دقیق، کامل، و بی‌نقص جلو بره—وگرنه کارت درست انجام نشده.

اسم این سبک رفتاریه: micromanagement
و نکته اینجاست که خیلی وقتا خود شخص اصلاً خبر نداره که داره این کار رو می‌کنه.


📌 اول بریم ببینیم اصلاً micromanagement یعنی چی؟

به زبون ساده:
وقتی به‌جای رهبری، کنترل می‌کنی.
می‌خوای همه‌چی دقیق همون‌طوری که تو می‌خوای انجام بشه.
حتی اگه شده کارای کوچیک، حتی اگه بشه با اعتماد، سریع‌تر و بهتر جلو رفت.



چرا خطرناکه؟

چون جایی که اعتماد نباشه، خلاقیت، انگیزه و احساس تعلق هم محو می‌شن.
و اینا چیزهایی هستن که هیچ ابزاری نمی‌تونه جبرانشون کنه.



۷ عادت پنهان یه micromanager (که خودش فکر می‌کنه داره تیم رو بهتر می‌کنه)


۱. همیشه یه چیزی کمه!

همیشه یه ایراد تازه هست، یه نظر بهتر، یه اصلاح لحظه آخری.
نتیجه؟ تیم گیج می‌شه، خسته می‌شه، بی‌انگیزه می‌شه.

🧠 فکت علمی:
تیم‌هایی که زیر فشار micromanagement شدیدن، تا ۴۰٪ بیشتر درگیر فرسودگی شغلی می‌شن. (Harvard Business Review)


۲. همه‌چیز باید از زیر دست خودش رد شه

از ساده‌ترین تصمیم گرفته تا ایمیل‌های داخلی—هیچی بدون مهر تأییدش جلو نمی‌ره.
و این یعنی گلوگاه، یعنی کندی، یعنی تیمی که حس می‌کنه اختیار نداره.


۳. نتیجه مهم نیست؛ سبک کار باید «همون شکلی» باشه

به‌جای تمرکز روی خروجی، گیر می‌ده به فرم.
جمله‌بندی ایمیل، ترتیب اسلایدها، رنگ دکمه‌ها…

📌 حتی اگه کارت درست باشه، باز باید دوباره بنویسی چون با سلیقه‌ی اون هماهنگ نیست.


۴. «آموزش» براش سخت‌تر از «انجام دادن»ه

به‌جای اینکه اعتماد کنه و کار رو بسپره، خودش انجام می‌ده.
چون این‌طوری حس کنترل بیشتری داره—even اگه کارای روتین باشه.


۵. تو جلسه‌ها بیشتر می‌گه تا بشنوه

سؤال می‌پرسه، اما بلافاصله جواب رو خودش می‌ده.
نه برای اینکه نظر بخواد، برای اینکه مدیریت ظاهرش رو حفظ کنه.


۶. اشتباه رو می‌بینه، اما موفقیت رو نه

خطا رو با ذره‌بین می‌بینه، ولی وقتی تیم یه پروژه رو عالی جلو برد؟ سکوت.
و این یعنی تیم حس نمی‌کنه دیده می‌شه، حتی وقتی درخشیده.


۷. می‌گه «من مسئولم» ولی یعنی «من اعتماد ندارم»

micromanagement معمولاً پشت کلمه‌های قشنگ قایم می‌شه: دقت، مسئولیت‌پذیری، توجه به جزئیات…
ولی ریشه‌ش یه چیزه: بی‌اعتمادی.


👎 micromanagement چه آسیب‌هایی داره؟

  • کشتن انگیزه
  • فرار استعدادها
  • افت خلاقیت
  • تبدیل تیم به گروهی «وابسته» به‌جای «توانمند»



✅ راه نجات برای مدیرها

  • به نتیجه اعتماد کن، نه فقط روش انجامش
  • از تیم بازخورد بگیر (و واقعاً بهش گوش بده!)
  • تو جلسات گاهی فقط گوش بده—نه همیشه هدایت کن
  • برای تفویض، ساختار بده—not chaos
  • اشتباهات رو ببین، بپذیر، و بدون بخشی از رشده



جمع‌بندی:

micromanagement دلسوزی نیست—یه ترسه.
ترس از اشتباه، ترس از شل شدن اوضاع، ترس از دیده نشدن...


ولی یه رهبر واقعی، با ساختن تیم رشد می‌کنه، نه با کنترلش.
اگه قراره کار درست انجام شه، باید بلد باشی کی دخالت کنی و کی کنار بایستی.


و اگه خودت امروز مدیر تیمی، از خودت بپرس:

من دارم رشد می‌سازم، یا وابستگی؟